زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

نسل عشق

 

ما عاشقیم هر روز.

تقدیرمان همین است.

ما عشق آسمانیم.

کی فکر این زمین است!؟

 

در دل پریم از نور.

همرنگ آفتابیم.

ما گر چه آسمانی؛

از نسل خاک و آبیم.

 

بر شانه ها دو بال از

جنس بلور داریم.

هر جا پرنده ای هست

آن جا حضور داریم.

 

پر می کشیم؛ تا کی؟

تا مقصد نهائی.

تا آسمان هفتم.

تا نقطه رهائی.

« سیده زینب حسینی » 

شعر کال

 

به تو که فکر می کنم،

شکوفه می دهد ذهنم.

حاصلش،

شعر کالی

که تا نرسی،

نمی رسد.

« نیلوفر نیک بنیاد » 

فریب

 

روزگاری در بهشتی دور سیبی داشتم.

« آدم (ع) »ی بودم که « حوا (س) »ی نجیبی داشتم.

بوی شیطان می وزید از لا به لای شاخه ها؛

من ولی چشم و دل پاک از فریبی داشتم.

آسمانها سجده ام می کرد و من مست از غرور.

مثل « حوا (س) » آرزوهای غریبی داشتم.

 

ناگهان یک روز شیطان را خدا ممنوع کرد.

من به این ممنوعیت میل عجیبی داشتم.

دستهایم رفت سوی میوه کال گناه.

زیر پایم دره های پرنشیبی داشتم.

تا که جنبیدم به خود، دیدم که تبعیدی شدم.

رو به روی خویش دنیای مهیبی داشتم.

 

حال بوی سیب هم حال مرا بد می کند،

من که روزی در سرم سودای سیبی داشتم.

« حبیب فرقانی » 

عید قربان

 

پیش قدم دوست جهان قربان کن.

تن لایق یار نیست؛ جان قربان کن.

تا روی خوشی نشان دهد یار به تو،

او هر چه پسندید همان قربان کن.

« قنبر یوسفی » 

تو

 

تو آن آیه ناخوانده ای

که هر روز،

در ذهن دنیا،

تکرار می شوی.

« سعید مجیدی »