زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

حافظه

 

جنگل حافظه عجیبی دارد.

از گهواره چوبی من،

هنوز آواز مادرم آویخته.

« کروب رضائی » 

انتظار

 

سالهاست

چشم بر راهم.

جاده از دور نمایان است؛

خشک و خالی،

بی مفهوم.

در خود آواز دیدار می خوانم.

در خواب مدام تو را می بینم.

گاه در بیداری سایه ای از دور می آید.

نقش تو بر سینه دارد؛

چهره ای پر از آرامش،

نگاهی پر از تبسم؛

اما این سایه عشق،

با کمی تابش نور،

سرابی بیش نیست.

انتظار قصه تلخ من است

که کماکان با من می ماند

و دلم می داند

درخت فاصله ها همچنان پا بر جاست.

« لیلا میثمی » 

مگر

 

مگر تو به داد این دل برسی

که پای در گل،

چون مجسمه ای سرد،

چشم به راه دارد.

« ناهید حمیدی » 

دیروز

 

دیروز از عشق می سرودم

و با دستان تو دوست بودم.

امروز که از آن دستهای سبز جدا افتاده ام،

ز پا افتاده ام.

« توحید خالقی » 

حالم عالی است!

 

گفت: « احوالت چطور است؟ ».

گفتمش: « عالی است.

مثل حال گل؛

حال گل در چنگ « چنگیز مغول ». »

« قیصر امین پور »