زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

باد مهربان

 

آمده باد،

از سمت آسمان،

تنها برای نوازش من.

اگر نبودم،

هیچ گاه نمی آمد.

چقدر مهربان!

چقدر بخشنده!

رو به دیوار داد می زنم:

« کنار برو.

بگذار باد بیاید. »

« نیلوفر شهسواریان » 

خجالتی

 

اشکهایم،

از غصه نیست.

چشمهایم خجالتیند.

عرق می کنند

وقت دیدارت.

« مهتاب رجبی کیا » 

بی چتر

 

آن روز که بی چتر،

راهی این شهر می شدم،

در فکرم نبود که روزی،

باران دلتنگی،

بر سر خواهد بارید.

« معصومه رسولی » 

من بی تو؟ چه ماجرای بدی!

 

قهر کردی و حال من بد شد.

شادی از قلب من فراری شد.

ابر شد آسمان صاف دلم.

سهم من بی تو بی قراری شد.

 

بی تو چون دفتری مچاله شدم؛

در هم و بر هم و پر از غصه.

من بی تو؟ چه ماجرای بدی!

خسته ام، خسته ام از این قصه.

 

بی تو انگار مثل یک رودم؛

خشک، بی آب و ماهی و خنده.

دستی انگار از دل تنگم،

لحظات قشنگ را کنده.

 

دل من منتظر نشسته هنوز

تا که برگردی و پرنده شود،

توی کشتی آشتی با قهر،

آشتی باز هم برنده شود.

« عباسعلی سپاهی یونسی » 

گیر

 

مدرسه گاهی،

محیطی تنگ و بی آزادی است؛

چون لب آقای ناظم،

خالی از لبخند و جوک یا شادی است.

من که زحمت می کشم،

قید خواب صبح را هم می زنم،

کفش رنجه می کنم،

می روم تا مدرسه

یا که با دنیائی از کار و هزاران مشغله،

بی شکایت، بی گله،

می نشینم در کلاس،

پای درس و بحث و پند،

من که هر پیراهنم آستین دارد دو تا،

- آن هم بلند -

دکمه هایش را همیشه بسته ام تا خرخره،

آخر چرا

باز هم مغضوب آقای عجیب ناظمم:

« زلف بر باد مده ای مسخره! »؟

« حسین تولائی »