زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

دروغهای مهربان

 

لهجه ام ترک خورده.

تاریک است؛

آن قدر که دروغهای مهربانت هم،

روشنش نمی کنند.

عجیب عطر سکوت می دهد کوله پشتیم

و دلقکی خندان از آن آویزان!

روزی موهایم را از ماسه تکاندم،

صدایت را بوسیدم و گذاشتم کنار

و کلید همه واژه ها را قورت دادم.

« مریم اسحاقی » 

پرنده

 

جنگل هنوز حرفی نزده است.

سپیده دم آرام،

می وزد از لا به لای درختها.

شب می رود که بخوابد.

چشمهای این ایوان می ماند،

بیداری من

و برگهائی که لحظه به لحظه سبز می شوند.

کاش می شد که بگویم:

« مرا عاشق خود کرده است

پرنده ای که نامش را به من نگفت. »!

« رضوان ابوترابی » 

اشتباه

 

چرا دل بستی

با قلب تکه تکه وصله دار،

مترسک مهربان!؟

برگشته بود

ته مانده غذاها را بخورد.

« یاسمن رضائیان » 

همسان

 

سیاه یا سفید؛

رنگ اشکهایمان یکیست.

« علی غنمی جابر » 

سلام بی تمام

 

به من سلام کن

هزار بار؛

آن قدر که هیچ وقت،

به خداحافظی نرسیم.

« صبا تدبیری »