زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

هنوز

 

هنوز چشم به راه تو دارم.

جاده ها می دانند

من از تو روی برنمی گردانم

و کوهها از سر راهم کنار می روند

تا من افق را بهتر ببینم

و چشمهایت را

تفسیر کنم.

« هدی سلیمی » 

از آب تا ماه

 

سالهاست آسمان را

برای پرنده ها سفارش می دهم

و ماهی پست می کنم

برای دریاها

و از ماه مهربانی می خرم.

می بینی؟

از آب تا ماه رابطه دارم.

بیا میله های قفس را

برای یک بار هم شده پاک کن

و از زیر اعماق،

به مهربانی ماه پی ببر.

این گونه ماهیهای نگاهت،

زودتر به آب خواهند زد

و پرنده های دلت به پرواز.

« اصغر رضائی گماری » 

چاقوی آشپزخانه

 

بیچاره چاقوی آشپزخانه ما!

در تمام عمرش،

فقط پیاز و سیب زمینی پوست کنده

و مهیجترین صحنه زندگیش،

بریدن چند تکه کالباس است.

گوشه آشپزخانه،

در آرزوی بوسیدن گلوی گاوی نر،

قوچی وحشی

یا دست کم مرغ پا کوتاه زهوار در رفته ای می پوسد.

« جلیل صفربیگی » 

دلتنگ

 

دلتنگتر از غروب در وقت غروب،

بارید و شکست دختر شهرآشوب.

تنهائی او چقدر قدمت دارد!

عمریست درون سینه اش کرده رسوب.

« مریم زارع » 

ای کاش!

 

ای کاش که این قدر دلت سنگ نبود،

با روح من دلشده در جنگ نبود!

یک عمر دلم برای تو پر می زد؛

یک روز دلت برای من تنگ نبود.

« مریم زارع »