زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

نگار

 

زمانی بخت یارم بود هر روز،

نگارم در کنارم بود هر روز.

دلم را بی سر و سامان نبینید.

نگاهی بی قرارم بود هر روز.

« حسن احرامی » 

کجائی؟

 

فدای آن قد و بالا! کجائی؟

منم « مجنون »؛ تو، ای « لیلا »! کجائی؟

تمام شهر را گشتم؛ نبودی.

پرم از آه و واویلا؛ کجائی؟

« حسن احرامی » 

نگاه

 

لبی شیرین عسل داری؛ نداری؟

نگاهی چون غزل داری؛ نداری؟

ولی با این همه با این دل من،

سر جنگ و جدل داری؛ نداری؟

« حسن احرامی » 

عشق

 

نه ترک خانه ما می کند عشق،

نه با این دل مدارا می کند عشق.

دل من مانده مبهوت این میانه.

چرا امروز و فردا می کند عشق؟

« حسن احرامی » 

طمع

 

طمع بردم به لبهای چو قندت.

امان از چشمهای چون کمندت!

دلم را تا ابد کردی گرفتار.

چه ناغافل شدم محبوس بندت!

« حسن احرامی »