زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

غزل آئینه

 

حیف است، اگر مکدر از کینه تو باشم.

آئینه وار بگذار آئینه تو باشم.

تو گوهری و این جا گوهر نمی شناسند.

بگذار من، فقط من گنجینه تو باشم.

سیمرغ و قله قاف افسانه ای قدیمی است.

مثل کبوتر ای کاش بر چینه تو باشم!

من راز سر به مهرم، رازی بزرگ و بی تاب.

بگذار تا قیامت، در سینه تو باشم.

ایام هفته من تکرار روزمرگی است.

تا کی در انتظار آدینه تو باشم؟

« مرتضی امیری اسفندقه »