گل هنوز،
ناز می کرد به بلبل.
طفلکی بلبل هم،
نه دگر حوصله ای داشت
و نه مستی و نه شوری و سر آوازی.
هر دو از هم دلخور.
هر دو از هم دلگیر
و نه سوزی و نه سازی.
عشق می رفت به درگیری لفظی،
به تشنج بکشد رابطه آنها را
که من از راه رسیدم
و به آنها گفتم:
« صلواتی بفرستید
و این غائله را ختم کنید. »
« حسن فرازمند »