زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

مترسکهای پیر

 

مترسکهای نشسته بر خاک،

غرق در لبانی بیهوده،

با دستانی بی حوصله

و چشمانی به خواب رفته،

می نگرند به گذر بادها

و از منقار داغ کلاغها بی خبرند.

جای ساعت در دستانشان خالیست

و نگاهشان پوشالیست

و مترسکها،

به خیال تکرار امروزها،

خواب فرداها را بغل می گیرند.

می ایستند با هلهله آتش

و می میرند با زردی کاهها،

در وداع گندمها.

« محمد دانه چین »