از من بگیر دلهره ام را.
سبزی بپاش منظره ام را.
امشب اسیر دست زمینم.
بالی ببخش شاپره ام را.
افسوس ترمه پوش خیالت،
نقشی نداد خاطره ام را!
پرواز بی شمار کلاغان،
آشفت خواب پنجره ام را.
سیمان دستهای تو کم کم،
از من گرفت منظره ام را.
سردی نشست زیر نگاهت،
تاریک کرد خاطره ام را.
یک شب بیا ببار قناری!
قحطی گرفت حنجره ام را.
« مریم (س) » دوباره گرچه نیاید؛
دیدم « مسیح (ع) » ناصره ام را.
با « میکل آنژ » سبز نگاهت،
آبی بساز پیکره ام را.
وقتی که شور چشم تو دف زد،
یک کم برقص دایره ام را.
« حسن اربابی »