زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

میدان خسته

 

این چای،

واقعی است

و این گلو

که جرعه کش داغهای توست.

 

از واژه ها بخار بلند است،

از زخمها شقایق تازه.

سوت قطار زودتر از ابر می رسد

و دستمال من،

فرصت نمی کند که ببارد برای تو.

 

لیوان هنوز هم

از بوسه های تو ... .

 

دنیا پر است از مگس

و لحظه های تلخ.

 

از دست رفته ام

در برف،

برف،

برف؛

برفی که پشت پنجره کولاک می کند،

برفی که در سکوت جهان پخش می شود،

برفی که رد پای تو را پاک می کند.

 

در من،

میدان خسته ای است

که دور خودش مدام ... .

 

نه زخم کهنه بند می آید،

نه برف پشت پنجره،

نه خاطرات تو.

« سید علی میرافضلی »