زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

دستهای آلوده

 

شیر را با انگشتان ظریفش باز کرد. سرش را زیر آب گرفت. نفسش را حبس کرد. موهای پریشانش به هم می چسبیدند و روی صورتش آرام می گرفتند. مثل این بود که رام می شوند. صدای شرشر آب در سرش می پیچید. دیو سیاه دغدغه هایش کوچک و کوچکتر می شد. همراه با قطرات آب سرازیر از سر و صورتش تشویش در کاسه روشوئی سقوط می کرد. جائی خوانده بود که شستن دستها سبب آرامش روانی می شود؛ حتی برای یک جنایتکار.

« آرش مکوندی »