زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

زمین سبز

زمین ما؛ آینده ما

طعمه

 

کرم خفته در

سینه ام را

طعمه قلاب کرده ام

تا صید کنم

ماهی دلت را.

« شهرزاد نیرودل » 

یخ

 

به شهرداری بگو

مقداری نمک،

روی خیابانهای قلبم بپاشد.

شاید،

یخش آب شود.

« شهرزاد نیرودل » 

غرور

 

وقتی خوابیدم،

دانه های خرد و حقیری،

رو به رویم بودند

و وقتی بیدار شدم،

خود را

زیر درخت تنومند پرتغالی یافتم

با پرتغالهائی در اطرافم.

با آن همه غرور،

حاصل زندگیم،

از یک درخت پرتغال هم،

کمتر بود.

« شهرزاد نیرودل » 

دندانهای کرم خورده

 

تمام دندانهایت،

کرم خورده اند.

چرا مسواک نمی زنی

سیب زرد شلخته!؟

« شهرزاد نیرودل » 

دل زمین گرفته!

 

ای ابرها!

ببارید.

شاید دل زمین،

باز شود.

« شهرزاد نیرودل »