اگر به دنبال دلم می گردی،
این جا نیست.
می توانی
در قسمت اسقاطیها،
پیدایش کنی.
تعویضش کرده ام
با یک قلب صفر.
حالا حالاها هم،
خیال ندارم روشنش کنم.
« شهرزاد نیرودل »
پلهای پشت سرم را خراب نخواهم کرد.
خود را به آب و آتش نخواهم زد.
زوزه گرگهای گرسنه را نخواهم شنید.
چشم زخم عفریته های بین راه را
به جان نخواهم خرید.
چه تضمینی است
که سرابی بیش نباشی؟
آه!
تشنه ام.
« شهرزاد نیرودل »
همه سدها را خواهم شکست،
همه کوسه ها را دور خواهم زد،
به همه مرغان دریائی باج خواهم داد،
برای لحظه ای شنا کردن،
در دریای وجودت؛
اما
چه کنم
که منعم کرده اند
از آبهای آلوده؟
« شهرزاد نیرودل »
در آغوش خواهیم کشید
گل آرزوهایمان را،
اگر،
بکشیم آفتها را،
کنار بزنیم خارها را
و آبیاری کنیم
گل پرپر شده وجودمان را
و باک نداشته باشیم
از قدمهای کودکانه.
« شهرزاد نیرودل »